نوشته ها&عـکس های شیطان شب

من و تــــــــو

برای رسیدن به هم

هیچ چیز کم نداریم به غیر از یک معجزه ...!!!






برایت آسمانی خواهم کشید

پر از ستاره های همیشه نورانی

تو در کنار من روی ابرها

من غرق آنهمه مهربانی





وقتی تو نیستی ،


نگاهم حوصله نمی کند


پایش را از چشمم بیرون بگذارد. . . !





از هیاهو زمین بیزار شده ام !!

سهراب قایق ات جایی برای من دارد؟





چقــدر باید بگذرد؟؟

تا مـن

در مـرور خـاطراتم

وقتی از کنار تــو رد می شوم.

تنـــم نلــرزد…..

بغضــم نگیــرد…..






گاهے دلمـ از ـهر چه آدمـ است مے گیرد...!

گاهے دلمـ دو کلمه حرف مهربانانه مےخواهد...!

نه به شکل ِ دوستت دارم و یا نه بــ ِ شکل ِ بے تو مے میرمـــ...!

ساده شاید ، مثل دلتنگ نباش... فردا روز دیگر ے ست !





نقــّـــــــــاشِ خــــوبی نــــبودم...

اما

ایـــــــــــــن روزها...

به لطـــــــــــفِ تــــــــــو...

انـــتظــــــار را دیـــــــــــدنی میکـــــِـــــــشـَـم....!!!!





شب را دوستـــ ــ ـ دارم ...!

چرا که در تاریکـــ ـی ..

چهره ها مشخــــــ ـص نیست !!

و هر لحظــــــــ ـه ..

این امیـــــ ـد ..

در درونــــــ ــم ریشه می زند ...

که آمده ای ..

ولی من ندیده ام!






شجاعت مـے خواهد

وفادار احساسـے باشـے

کــ ِ میدانـے

شکست مـے دهد

روزے نفس ـهاے دلت را...





و

درخت هم که باشی

من

دارکوبی می شوم

...

که هفتاد و سه بار

در دقیقه

تو را می بوسد......





مینویسم دوستت دارم و

قایمش میکنم

تو به درد زندگی نمیخوری

تو را باید نوشت و گذاشت

وسط همان شعرها و قصه هایی

که ازشان آمده ای...





بالاخره یک روز...

تمام شناسنامه های دنیا را پاره خواهم کرد!


وقتی نام " او " به عنوان " همسر "


در شناسنامه تو ست...


شناسنامه بی رحم ترین کاغذ پاره ی دنیاست...


می دانی...


شناسنامه...چیز کثیفی ست!!


بیزارم از این شناسنامه های دو به هم زن !





عیبی ندارد،باز هم خودت را بزن به آن راه!

خودت را که به آن راه می زنی...


میخواهم تمام راه های دنیا خراب شود






دلت طفل بود...


قدت به قد عاشقی هم نمیرسید که کوچک شمردی


عظمت عاشقانه هایم را...






مـــــنــــ

ســوســـو میـــزنـــمــ

فــانـــوس ها تــمــاشـــایــمـــ میــکــنــنــد





کاش می فهمیدی قهر میکنم که دستمو محکمتر بگیری... که بلندتر بگی بـــــمــــــون... همیــــن





چقدر سرد است!

وقتی...

می خواهمت و نیستی

...

.

.

.

!






وقتی دیر می آیی  ؛

دلم هزار جا نمی رود

یک جا می  رود

آن هم ...

خانه ی رقیبـــ ــ ـ !!





به خــداحافــظـی تــلـخ تـو سـوگــنـد نــشــد
کـه تـو رفــتـی و دلـم ثـانـیـه ای بـنـد نـشـد

بـا چـراغـــــی هـمه جـا گـشـتـم و گـشـتـم در شـهـر
هـیــچ کـس ! هــیـچ کـس ایـنجا به تـو مانـنـد نـشـد

خواسـتـنـد از تـو بگویـنـد شـبـی شـاعـرها
عـــاقـبـت بـا قــلــم شــرم نوشـتـنـد : نـشـد






کـ ـولهـ بارمـ ُ دارمـ می بندمـ برمـ

" ی " جـ ـای دووورـــــ

کــــ هیچـ خاطره ایـ نداشتهـ باشـ ـمـ /!/




در آغوشـم کـ ِ مۓ گیــرۓ

آنقــَــَدر آرام مۓ شوم

کـ ِ فـَـراموش مۓ کنم

بـایـ ـد نفس بکشم ...




شبــهایم پــُــر شــده از خواب هایی کـ در بیــداری انتظارش را دارم

می دانــی بیا بنشین اینجــا تا برایت کمــی دَردُ دل کنم ...

از تو چــه پنهان ، شبهــا در خواب ، رخت ِ عروســی را به تن دارم

کـ دامادش تــویـــی

خوشحال کننــده است نــه ؟

اما همیشــه رخت ِ عروســی ، خبــر از مــرگ بوده !!!

نکنـــد نیاییُ من اینجــا از غصه دلتنگــی ِ نیامدنت

بمیـــرم ؟!!!

تو تعبیـــر ِ خواب بلــدی دلکــــم ؟

بیــا تعبیـــر کن کـ تا تو فاصلــه ایی نمــانده

بیــا و دلخــوشیم را برایم به باور تبدیل کن

فقط بیـــا

بودنتـــ را می خواهم ... "





سیـــــ ـــــــ ـــــگــــــار داریـــد؟؟؟


میخـــواهـــم خـــاطـــره دود کـــنـــمــ ــــ ....!!!!





بر تمام قبر های این شهر
بوسه بزن
شاید به یاد بیاوری
کجا مرا جا گذاشتی...
من در تنها ترین قبر این شهر خفته ام
صدای کلاغها را می شنوی؟
دارند برایم فاتحه می خوانند.....!!






حتی عکستم ندارم که بذارم روبروم...

اونقدر نگاش کنم تا بشکنه بغض گلوم...




من شیفته ی میزهای کوچک کافه ای هستم...

که بهانه نزدیک تر نشستن مان می شود...

و من ...

روبه روی تو ...

می توانم تمام شعر های نگفته دنیا را یک جا بگویم

!............!


 

.

.

.

.

.

.

.

.

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
شنبه 7 بهمن 1391برچسب:,| 18:20 |MATIN| |

 یه روز خودمو دلم عاشق یکی و دلش شدیم اما اون خودمو 

 

دلمو از خودشو  دلش روند، گذشت یه روز به دیدنم اومد با یه

 

دسته گل با یه نگاهی مهربونتر نگاهی که سالها ازم دریغیش

 

میکردگفت:عاشقمه، دوستم داره ودلش برام تنگ شده

 

گریه کرد،من فقط نگاهش میکردم چون کاری ازدستم

 

برنمیومد،رفت ومنو تنها گذاشت فقط قبل رفتنش قبرم از

 

اشکش خیس شده بود...         



برچسب‌ها: <-TagName->
چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:,| 17:17 |MATIN| |

غـروبـا میون هــفته بر سـر قـبر یه عاشـق

    یـه جوون مـیاد مـیزاره گـلای سـرخ شـقایـق

        بی صـدا میشکنه بغضش روی سـنـگ قبـر دلدار

             اشک میریزه از دو چـشـمش مثل بارون وقت دیدار

                  زیر لب با گـریه مـیگه : مـهـربونم بی وفایـی

            رفتی و نیـسـتی بدونی چـه جـگر سـوزه جـدایی

        آخه من تو رو می خواستم اون نجـیـب خوب و پاک

   اون صـدای مهـربون ، نه سـکــوت ســرد خــاک

تویی که نگاه پاکت مـرهـم زخـم دلــــم بـود

    دیدنـت حـتی یه لـحــظه راه حـل مشکـلـم بود

         تو که ریـشه کردی بـا من، توی خـاک بی قراری

              تو که گفتی با جـدایی هـیـچ مـیونه ای نداری

                   پس چـرا تنهام گذاشـتی توی این فـصل ســیاهی

                      تو عـزیـزترینی اما یه رفیـق نــیـمه راهــی

                          داغ رفتنـت عـزیـزم خط کـشـیـد رو بـودن مـن

                              رفتی و دیگـه چـه فایده ناله و ضـجـّه و شیـون

                         تو سـفر کردی به خـورشـید ،رفتی اونور دقایق

                   منـو جا گذاشتی اینجا با دلی خـســته و عاشـق

               نمـیـخـوام بی تو بمـونم ، بی تـو زندگی حرومــه

              تو که پیش من نبـاشـی ، هـمـه چـی برام تمـومه

              عاشـق خـسـته و تنها سـر گـذاشـت رو خاک نمناک

              گفت جگر گـوشـه ی عـشـقو دادمـش دسـت توای خاک

                 نزاری تنها بمونـه ، هــمـدم چـشـم سـیـاش باش

                     شونه کن موهاشو آروم ، شـبا قصـه گو بـراش باش

                       و غـروب با اون غـرورش نتونسـت دووم بـیـــاره

                          پاکشـیـداز آسـمـون و جاشـو داد به یـک سـتاره

                              اون جــوون داغ دیـده با دلـی شـکـسـته از غـم

                              بوسـه زد رو خـاک یار و دور شد آهسـته و کم کم

                              ولی چند قدم که دور شد دوباره گـریه رو سـر داد

                              روشــــو بــر گــردونـــد و داد زد

                              بـه خـدا نـمــیـری از یاد


برچسب‌ها: <-TagName->
چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:عاشقانه,,تنهایی,عکس عاشقانه,| 17:6 |MATIN| |

برایت خاطراتی بر روی این دفتر سفید نوشتم

که هیچکسی نخواهد توانست چنین خاطرات شیرینی را

برای بار دوم برایت باز گوید.

چرا مرا شکستی ؟چرا؟

اشعاری برایت سرودم

که هیچ مجنونی نتوانست مهربانی و مظلومیت چهره ات را توصیف کند

چرا تنهایم گذاشتی ؟چرا؟

چهره پاک و معصومت را هزار بار بر روی ورق های باقی مانده وجودم نگاشتم

چرا این چنین کردی با من ؟چرا؟

زیباترین ستارگان آسمان را برایت چیدم.

خوشبو ترین گلهای سرخ را به پایت ریختم.

چرا این چنین شد/؟چرا؟

من که بودم؟

که هستم به کجا دارم می روم؟

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


وقتی که عاشقم شدی پاییز بود و خنک بود
تو آسمون آرزوت هزار تا بادبادک بود
تنگ بلوری دلت درست مثل دل من
کلی لبش پریده بود همش پره ترک بود
وقتی که عاشقم شدی چیزی ازم نخواستی
توقعت فقط یه کم نوازش و کمک بود
چه روزا که با هم دیگه مسابقه می ذاشتیم
که رو گل کدوممون قایق شاپرک بود ؟
تقویم که از روزا گذشت دلم یه جوری لرزید
راستش دلم خونه ی تردید و هراس و شک بود
دیگه نه از تو خبری بود ،‌ نه از آرزوهات
قحطی مژده و روزای خوش و قاصدک بود
یادم میاد روزی رو که هوا گرفته بود و
اشکای سرخ آسمون آروم و نم نمک بود
تو در جواب پرسشم فقط همینو گفتی
عاشقیمون یه بازی شاید ،‌ یه الک دولک بود
نه باورم نمی شه که تو اینو گفته باشی
کسی که تا دیروز برام تو کل دنیا تک بود
قصه ی با تو بودن و می شه فقط یه جور گفت
کسی که رو زخمای قلب من مثل نمک بود…………….

نمی بخشمت……………………….

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

امیدوارم تا وقتی من تنهام توأم تنها بمونی… امیدوارم هر زجری من کشیدمو می کشم توأم بکشی…

چون باید امثال تو یاد بگیرن دوست داشتن یعنی چی؟

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
میخواهی بروی؟

خب برو…

انتظار مرا وحشتی نیست

شبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بود

برو…

برای چه ایستاده ایی؟

به جان سپردن کدامین احساس لبخند میزنی؟

برو..

تردید نکن

نفس های آخر است

نترس برو…

احساسم اگر نمیرد ..بی شک ما بقی روزهای بودنش را بر روی صندلی چرخدار بی تفاوتی خواهد نشست

برو…

یک احساس فلج تهدیدی برای رفتنت نخواهد بود

پس راحت برو

مسافری در راه انتظارت را میکشد

طفلک چه میداند که روحش سلاخی خواهد شد

برو…

فقط برو…..

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

وقتی که عاشقم شدی پاییز بود و خنک بود
تو آسمون آرزوت هزار تا بادبادک بود
تنگ بلوری دلت درست مثل دل من
کلی لبش پریده بود همش پره ترک بود
وقتی که عاشقم شدی چیزی ازم نخواستی
توقعت فقط یه کم نوازش و کمک بود
چه روزا که با هم دیگه مسابقه می ذاشتیم
که رو گل کدوممون قایق شاپرک بود ؟
تقویم که از روزا گذشت دلم یه جوری لرزید
راستش دلم خونه ی تردید و هراس و شک بود
دیگه نه از تو خبری بود ،‌ نه از آرزوهات
قحطی مژده و روزای خوش و قاصدک بود
یادم میاد روزی رو که هوا گرفته بود و
اشکای سرخ آسمون آروم و نم نمک بود
تو در جواب پرسشم فقط همینو گفتی
عاشقیمون یه بازی شاید ،‌ یه الک دولک بود
نه باورم نمی شه که تو اینو گفته باشی
کسی که تا دیروز برام تو کل دنیا تک بود
قصه ی با تو بودن و می شه فقط یه جور گفت
کسی که رو زخمای قلب من مثل نمک بود…………….

نمی بخشمت……………………….

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

حالا که دست هایت چتر نمی شوند
حالا که نگاهت ستاره نمی بارد
حالا که خانه ای برای ما شدن نداریم
از کاغذ شعرهایم اتاقی می سازم
تا آوار تنهایی بر سرت نریزد
و آرامش خیالت ، ‌خیس اشک هایم نشود

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چه قدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید
و به جاش یه زخم همیشگی رو به قلبت هدیه داد زل بزنی و
به جای اینکه لبریز کینه و نفرت شی‌ ، حس کنی هنوزم دوسش داری
چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش
همه وجودت له شده ….
چه قدر سخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی
اما وقتی دیدیش هیچ چیزی جز سلام نتونی بگی….
چه قدر سخته وقتی
پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی
تا نفهمه هنوزم دوسش داری …….
چه قدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ دیگری ببینی
و هزار بار تو خودت بشکنی و اون وقت آروم زیر لب

بگی : گل من باغچه نو مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

من از سواحل خطوط ظلمت فریاد می کشم
خا کسترم را در قطره ای کن
با دریایی از اندوه
مر ا لبریز کن
تا صبحی دیگر
طلوعی دیگر ……………….

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


می خواهم برایت بنویسم. اما مانده ام که از چه چیز و از چه کسی بنویسم؟

از تو که بی رحمانه مرا تنها گذاشتی یا از خودم که چون تک درختی در کویر خشک،
مجبور به زیستن هستم.

از تو بنویسم که قلبت از سنگ بود یا از خودم که شیشه ای بی حفاظ بودم؟
از چه بنویسم؟

از دلم که شکستی، یا از نگاه غریبه ات که با نگاهم آشنا شد؟

ابتدا رام شد، آشنا شد و سپس رشته مهر گسست و رفت و ناپیدا شد.

از چه بنویسم؟
از قلبی که مرا نخواست یا قبلی که تو را خواست؟

شاید هم اگر در دادگاه عشق محاکمه بشویم،
دادستان تو را مقصر نداند و بر زود باوری قلب من که تو را بی ریا و مهربان انگاشت اتهام بزند.

شاید از اینکه زود دل بسته شدم و از همه ی وابستگی ها بریدم تا تو را داشته باشم
به نوعی گناهکاری شناخته شدم.

نه!نه! شاید هم گناه را به گردن چشمان تو بگذارند که هیچ وقت مرا ندید،
یا ندیده گرفت چون از انتخابش پشیمان شده بود. عشقم را حلال کردم تا جان تو را آزاد کنم.

که شاید دوری موجب دوستی بیشترمان بشود و تو معنای ((دوست داشتن))را درک کنی…
امّا هیهات…. که تو آن را در قلبت حس نکردی و معنایش را ندانستی…
از من بریدی و از این آشیان پریدی…

((ای کاش هیچ گاه نگاهمان با هم آشنا نشده بود…
ای کاش هرگز ندیده بودمت و دل به تو دل شکن نمی بستم.
ای کاش از همان ابتدا، بی وفایی و ریا کاری تو را باور داشتم انتظار باز آمدنت،
بهانه ای برای های های گریه های شبانه ام شد و علتی برای چشم به راه دوختن
و از آتش غم سوختن و دیده به درد دوختم… ))

امّا امشب می نویسم تا تو بدانی که دیگر با یادآوری اولین دیدارمان چشمانم پر از اشک نمی شود.
چون بی رحمی آن قلب سنگین را باور دارم.

امشب دیگر اجازه نخواهم داد که قدم به حریم خواب ها و رویاهایم بگذاری…
چون این بار، ((من)) اینطور خواسته ام، هر چند که علت رفتن تو را نمی دانم
و علت پا گذاشتن روی تمام حرفهایت را…

باور کن…

که دیگر باور نخواهم کرد عشق را… دیگر باور نمی کنم محبت را…
و اگر باز گردی به تو نیز ثابت خواهم کرد…

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم
امروز هم گذشت
با مرور خاطرات دیروز
با غم نبودنت..و سکوتی سنگین
و من شتابان در پی زمان بی هدف
فقط میروم ..فقط میدوم
یاسها هم مثل من خسته اند از خزان و سرما
گرمی مهر تو را میخواهند
غنچه های باغ هم دیگر بهانه میگیرند
میان کوچه های تاریک غربت و تنهایی
صدای قدمهایت را می شنوم اما تو نیستی
فقط صدایی مبهم
قول داده بودی برایم سیب بیاوری
سیب سرخ خورشید
سیب سرخ امید
یادت هست؟؟؟
و رفتی و خورشید را هم بردی
و من در این کوچه های تنگ و تاریک
سرگردانم و منتظر
برگی از زندگی ام را ورق میزنم
امروز به پایان دفترم نزدیکم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

به حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفتر ترانه هایم خشک شد ! به حرمت قدمهایی که با هم در آن کوچه ی همیشگی زدیم ! به حرمت بوسه هایمان ! نه ! تو حتی به التماس هایم هم اعتنا نکردی ! قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان سیاه تو ام که ساده فریبم داد ! قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم ………………….

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
نمیتونم ببخشمت                   دور شو برو نبینمت
تیکه ای بودی از دلم                گندیدی و بریدمت

هزار و یک رنگی بدون              دروغ و نیرنگی بدون
واسه دل عاشق من               بد نامی و ننگی بدون

راهمو کج کردی عزیز              عشقمو رد کردی عزیز
خودت ندونستی چی کردی     با ما بد کردی عزیز

یادت میاد گفتم بهت               اگه نمیشی مرهمم
تو رو خدا زخمم نشو              که تیکه پاره است بدنم

تو عین ناباوریها                      تو هم شدی یه زخم نو
هیچ نمیخوام مثل تو شم      از جلوی چشام برو………………….

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در امتداد گذر چند ثانیه
صبر کن
تنها برای بودن باش ، بمان
برای یک ثانیه
که اگر میدانستی ، ثانیه ها ، چقدر بزرگند
به اندازه خشم طبیعت ، به اندازه لطف خدا شاید
به اندازه یک قطره باران در کویر خشک غیرت

پس یک ثانیه صبر کن……………

به کجا میروی ؟
صبرکن !…

صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو !
یا دل از دیدن تو سیر شود بعد برو !

ای کبوتر به کجا ؟!
قدری دگر صبر کن
آسمان پای پرت پیر شود بعد برو

ای عزیز جان من …
تو اگر گریه کنی بغض منم میشکند !
خنده کن !
عشق نمک گیر شود بعد برو !
یک نفر حسرت لبخند تو را میدارد …
صبر کن گریه به زنجیر شود بعد برو !
خواب دیدی شبی از راه ، سوارت آمده ؟

باش ای نازنین !
باش ای مهربان خواب تو تعبیر شود

بعد
برو !

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
باز باران ، بی طراوت ، کو ترانه؟! سوگواری ست ،رنگ غصه ، خیسی غم ،
می خورد بر بام خانه ، طعم ماتم . یاد می آرم که غصه ، قصه را می کرد کابوس ، بوسه می زد بر دو چشمم گریه با لبهای خیسش.
می دویدم، می دویدم ، توی جنگل های پوچی ، زیر باران مدیحه ، رو به خورشید ترانه ، رو به سوی شادکامی .
می دویدم ، می دویدم ، هر چه دیدم غم فزا بود ، غصه ها و گریه ها بود ،
بانگ شادی پس کجا بود؟
این که می بارد به دنیا ، نیست باران ، نیست باران ، گریه ی پروردگار است،
اشک می ریزد برایم.
می پریدم از سر غم ، می دویدم مثل مجنون ، با دو پایی مانده بر ره
از کنار برکه ی خون.
باز باران ، بی کبوتر ، بوف شومی سایه گستر ، باز جادو ، باز وحشت ،
بی ترانه ، بی حقیقت ، کو ترانه؟! کو حقیقت؟!
هر چه دیدم زیر باران ، از عبث پر بود و از غم ، لیک فهمیدم که شادی
مرده او دیگر به دلها ، مرده در این سوگواری…

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند
از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند
از من چه می ماند جز این تکرار پی در پی
تکرار من در من مگر از من چه می ماند

غیر از خیالی خسته از تکرار تنهایی
غیر از غباری در لباس تن چه می ماند
از روزهای دیر بی فردا چه می آید؟
از لحظه های رفته ی روشن چه می ماند؟


برچسب‌ها: <-TagName->
چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:عاشقانه,| 14:7 |MATIN| |

به دلم مانده که یک بار از سوی تو محبت ببینم
برایم آرزو شده که یک  کلام عاشقانه، از سوی تو بشنوم
به تو دلبستم ، من عاشقی دلشکسته هستم
تا چشمانم را باز میکنم تو را یاد میکنم ، تا میخواهم چشمانم را بر روی هم بگذارم
یاد تو نمیگذارد که آرام بخوابم، اگر هم شبی با آرامش میخوابم خواب تو را میبینم
حتی دیدن تو در خواب نیز مرا عاشقتر میکند ، نمیدانم این دل دیوانه ام چگونه این لحظه های نفسگیر عاشقی را سر میکند
به دلم مانده حالی از دلم ، احوالی از چشمانم بپرسی
به خدا اینجا یک دل است که بدجور عاشق تو است،
نگاهی به این طرف هم بینداز یک نفر است که بدجور به هوای دیدن چشمهایت از آن دور دستها به انتظار نشسته است
اینگونه مرا نبین، دلم تنهای تنهاست ، فکر نکن مثل تو نیستم ، بیشتر از آنچه که فکر میکنی در حسرت یک لحظه محبت هستم
به دلم مانده وقتی به چشمانت خیره میشوم ، عشق را از اعماق چشمانت ببینم
به دلم مانده وقتی صدایت را میشنوم ، عشق و علاقه را از اعماق صدایت حس کنم
لحظه ای ، تنها لحظه ای به خودم بگویم که تنها نیستم و یکی را دارم …
یکی را دارم که به یاد من است ، مثل من در انتظار دیدن من است، مثل من آرزوی شنیدن صدای مرا دارد ، مثل من دلتنگ میشود ، مثل من مرا یاد میکند، مثل من وقتی دلش میگرد دوست دارد با تو درد دل کند ، مثل من …
راستش را بخواهی هر زمان که دلم میگیرد تو نیستی تا با تو درد دل کنم و آرام شوم
به دلم مانده یک بار هم حرفهای مرا بشنوی ، عشق مرا باور کنی و مرا در آغوش خودت بگیری…
به دلم مانده بر سر یکی از قول و قرارهایی که دادی بمانی ، در لحظه های سخت مرا تنها نگذاری…
به دلم مانده بود تا بگویم آنچه دلم مدتها در حسرت گفتنش بود…


برچسب‌ها: <-TagName->
چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:به دلم مانده ,,,عاشقانه,| 14:3 |MATIN| |

تو به من خندیدی
و نمیدانستی من به چه دلهره
از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبانی از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی هنوز سالهاست
گردش گام تو تکرار کنان میدهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم که
چرا خانه کوچک ما سیب نداشت


برچسب‌ها: <-TagName->
چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:,| 13:58 |MATIN| |

روز و شبم شدی تو ،از آن لحظه که آمدی…
قانون زندگی ام بهم خورد، از لحظه ای که به قلبم آمدی…
نمیدانم چرا میگیرد نفسهایم
نمیدانم چرا اینگونه میریزد اشکهایم
میگویند اینها  همه درد های عاشقیست ،
نمیدانم حرف دلم را باور کنم یا حرف آنها را ،
شاید این هم یکی از درد های همیشگیست
میترسم از آن روزی که رهایم کنی ،
شاید فکر کنی که محال است قلبت را از قلبم جدا کنی
این روزها کار همه بی وفاییست
تا این حد هم نباید مرا به یک عشق ماندگار مطمئن کنی
تو خواستی مرا به خودت وابسته کنی
تو خواستی قلبم را اسیر قلب پاکت کنی
دیگر محال است بتوانی مرا از خودت سیر کنی!
این قلبی که در سینه دارم آن قلب تنها نیست
حال و هوای من مثل گذشته ها نیست
حالا دیگر وجودم نیز مال خودم نیست ،
این اشکهایی که میریزد از چشمانم، دست خودم نیست
این دلتنگی ها و بی قراری هایم حس و حال همیشگیست
قانون زندگی ام بهم خورد ، از لحظه ای که تو آمدی
آمدی و شدی همه زندگی ام ،
هستم تا آخرین نفس با تو، ای تنها بهانه نفس کشیدنم!


برچسب‌ها: <-TagName->
چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:,| 13:53 |MATIN| |

واسه دیدن عکس ها به ادامه مطلب برین

,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,


برچسب‌ها: <-TagName->
CoηTiηue
دو شنبه 11 دی 1391برچسب:عکس تهی و دوس دخترش,| 20:7 |MATIN| |

واسه دیدن کدها به ادامه مطلب برین,,,,,,,,,,,,,,

کد هر اهنگی که از تهی بخواین هس

من بودم میرفتم,,,,,,,


برچسب‌ها: <-TagName->
CoηTiηue
دو شنبه 11 دی 1391برچسب:کد اهنگ,,,اهنگ تهی,,,کد,,,,,,تهی,| 19:47 |MATIN| |

 

 
 


 

 

دوستان خوبم به این وبلاگ که متعلق به خودتونه خوشومدین

امیدوارم از همه مطالبو عکس ها لذت ببرین

هر انتقادو پیشنهادو نظری دارین لطفا ارائه کنید

من خوشحال میشم با تبادل لینک هم مشکلی ندارم

هر نوع عکس..مطلب...اهنگ و........خواستین بگین تا 24ساعت واستون فراهم میکنم

مدیریت MATIN

 

 

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
یک شنبه 10 دی 1398برچسب:EBLIS_NIGHTE,| 10:15 |MATIN| |


برچسب‌ها: <-TagName->
شنبه 9 دی 1391برچسب:,| 18:20 |MATIN| |

 

خبر به دورترین نقطه جهان برسد


نخواست او به من خسته بی گمان برسد


شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت


«کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد »


چه می کنی که اگر او را خواستی یک عمر


به راحتی کسی از راه ناگهان برسد


رها کند برود از دلت جدا باشد


به آنکه دوست تراش داشته!!! به آن برسد


رها کنی بروند تا دو پرنده شوند


خبر به دورترین نقطه جهان برسد


گلایه ای نکنی و بغض خویش را بخوری


که هق هق تو مبادا به گوششان برسد


خدا کند که نه ...!! نفرین نمی کنم که مبادا


به او که عاشق او بودم زیان برسد


خدا کند که فقط این عشق از سرم برود


خدا کند که فقط آن زمان



 


برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 8 دی 1391برچسب:EBLIS_NIGHTE,| 15:16 |MATIN| |

 

خاطرات سرد باران را رقم نمی زنند

هر چند دل تیره می شود در مرداب سخن...

زخم این نگاه ها .. روزهای سفر کرده !

مثل باد می وزند .. دل باز می گیرد !

 

چه باید کرد...دلتنگی است!!!!

 

 

چه باید کرد دلتنگی است ...

فریاد دل نه شعر است نه نثر!!!

قاعده کنج ندارد ! که به دیوار بگوییم سلام...پاسخ از در شنویم !

 

ربط بی ربطی ها مطلب نا گفته است !

مثل قلب آتشین... گریه ی یاس اسیر!

فصل فرجام دل است !

 

زخم این نگاه ها...

سهم بی رحمی باد است.

کاش باد صادق بود....

تا می آمد صدای قاصدک !

مثل گل ها باید !

 

اینجا دلتنگی است... سهم باران ها

سوز چشم باران چتر های باز است.

گرچه می بارد هنوز...

دل ما گریان است !!!

 

 

 


 


برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 8 دی 1391برچسب:EBLIS_NIGHTE,| 15:16 |MATIN| |

همه گویند كه: تو عاشق اویی

 

 


 

 

گر چه دانم همه كس عاشق اویند
لیك می ترسم ، یارب
نكند راست بگویند ؟
روشنی
ای شده چون سنگ سیاهی صبور
پیش دروغ همه لبخندها
بسته چو تاریكی جاویدگر
خانه به روی همه سوگندها
من ز تو باور نكنم ، این تویی ؟
دوش چه دیدی ، چه شنیدی ، به خواب ؟
بر تو ، دلا ! فرخ و فرخنده باد
دولت این لرزش و این اضطراب
زنده تر از این تپش گرم تو
عشق ندیده ست و نبیند دگر
پاكتر از آه تو پروانه ای
بر گل یادی ننشیند دگر

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 8 دی 1391برچسب:EBLIS_NIGHTE,| 15:14 |MATIN| |

 
 

من فقط عاشق اینم حرف قلبتو بدونم

الكی بگم جدا شیم تو بگی كه نمیتونم

من فقط عاشق اینم بگی از همه بیزاری

دو سه روز پیدام نشه و ببینم چه حالی داری

من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم

اینقدر زنده بمونم تا بجای تو بمیرم

من فقط عاشق اینم روزایی كه با تو تنهام

كار و بار زندگیمو بزارم برای فردا

من فقط عاشق اینم وقتی از همه از كلافم

بشینم یه گوشه دنج موهای تو رو ببافم

عاشق اون لحظه ام كه پشت پنجره بشینم

حواست به من نباشه دزدكی تو رو ببینم

من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم

اینقدر زنده بمونم تا بجای تو بمیرم

 

 

 

 



برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 8 دی 1391برچسب:EBLIS_NIGHTE,| 15:13 |MATIN| |

 
 
باز یه حس شاعرانه ، یه مداد ، کاغذ کاهی

 

 

من و خاطرات مرده ، تو شبای بی پناهی

 

 

باز یه بغض تلخ و غمگین ، نیلوفر ، تو آبروم باش

 

 

نیلوفر ، سنگ صبورم ، تو فقط ، تو روبه روم باش

 

 

گر گرفته خاطراتم ، بی تو توی این سیاهی

 

 

بغضا باز گوشه نشینن ، مث اشک تو چشم ماهی

 

 

نیلوفر ، همسفر من ، بغض من ، تنهایی من ،

 

 

بی تو خوابم نمی گیره ، نیلوفر ، لالایی من

 

 

اوج خواستنامه با تو ، اوج بودنامه با تو

 

 

خط به خطت مشق عشقه ، اوج داشتنامه با تو

 

 

نیلوفر، سنگ صبورم ، ریشه ی تنها غرورم

 

 

قول دادی تنهام نذاری ، خیلی دورم ، خیلی دورم

 

 

باز یه حس شاعرانه ، یه مداد ، کاغذ کاهی

 

 
من و تو یه قطره اشک و یه عالم غم و سیاهی
 
 
 
 


برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 8 دی 1391برچسب:EBLIS_NIGHTE,| 15:13 |MATIN| |

 
 

بی تو من چیستم ؟!

ابر اندوه !

بی تو سرگردانتر از پژواکم در کوه

گرد بادم در دشت ،

برگ پائیزم در پنجه ی باد !

بی تو سرگردانتر از نسیم سحرم

از نسیم سحر ِ سرگردان !

بی سروسامان بی تو

اشکم

آهم

دردم ....

آشیان برده ز یاد

مرغ درمانده به شب

گمراهم !

بی تو سردم

خاموش !

نتپد دیگر در دل من ، دل با شوق !

نه مرا بر لب ، بانگ شادی ، نه خروش !

بی تو دیو وحشت هر زمان می دردم !

بی تو احساس من از زندگی بی بنیاد واندرین دوره ی بیدادگری ها

هر دم کاستن کاهیدن !

کاهش جانم

کم

کم

.......

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 8 دی 1391برچسب:EBLIS_NIGHTE,| 15:12 |MATIN| |

امروز را به باد سپردم

امشب کنار پنجره بیدار مانده ام

دانم که بامداد

امروز ِ دیگری را با خود می آورد

تا من دو باره آن را

بسپارمش به باد ....

 

از : فریدون مشیری

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 8 دی 1391برچسب:EBLIS_NIGHTE,| 15:11 |MATIN| |

 
 

یار بود و عشق بود و دست من

 

آسمان و ماه و چشم مست من

 


زندگی مثل گل قالی نبود

 

عشق‌ها، بی روح و پوشالی نبود

 


عشق یک چشم پر از آیینه بود

 

قلب‌ها خالی از هر کینه بود

 


عشق مثل عمق اقیانوس بود

 

بی‌وفایی همچنان کابوس بود

 


راستی امروز آن گلشن کجاست ؟

 

جایگاه عشق ورزیدن کجاست ؟

 


از چه ما با قلب صادق بد شدیم ؟

 

امتحان عشق بود و رد شدیم

 


راستی آن روز رؤیایی چه شد ؟

 

آن همه عشق اهورایی چه شد ؟

 


چشمهایی که به قلبم دوخت کو ؟

 

هستیم را پای تا سر سوخت کو ؟

 


عشق اگر جویم عذابم می‌دهند

 

کودکم خوانند و خوابم می‌دهند

 


خانه‌ها خالی شده از یاسمن

 

یار من خندد به قلب پاک من

 


گفت شاعر : عشق جز افسانه نیست

 

شمع عاشق نیست پروانه نیست

 


یک دروغ کهنه کمرنگ بود

 

شمع با پروانه کی یکرنگ بود ؟

 


من ولی گویم که عشق افسانه نیست

 

هرکه جوید عشق را دیوانه نیست

 


مردمند آنان که خود افسانه ‌اند

 

دلخوش جام می و پیمانه ‌اند

 


مردمان را طاقت دیروز نیست

 

تاب اشک و ناله ی جانسوز نیست

 


مردمان با عشق و مستی بد شدند

 

عشق را دیدند و غافل رد شدند

 


رد شدند و سوی دولت آمدند

 

عشق را کشتند و راحت آمدند

 


راستی آن روز زیبا بود عشق

 

کاش اینک هم شکوفا بود عشق

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 8 دی 1391برچسب:EBLIS_NIGHTE,| 15:10 |MATIN| |

 
 

انسانیت هم مارک دار بود

شاید اگر

انسانیت

هم مارک دار بود

خیلی از آدم ها آن را به تن می کردند !

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net كلیك كنید


برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 8 دی 1391برچسب:EBLIS_NIGHTE,| 15:9 |MATIN| |

 
 

تنهایی آنقدر قیمت دارد

گاهی تنهایی آنقدر قیمت دارد که درب را باز نمی کنم

حتی برای “تو” که سالها منتظر در زدنت بودم …

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net كلیك كنید


برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 8 دی 1391برچسب:EBLIS_NIGHTE,| 15:9 |MATIN| |

 
 

 

آدم خوب

آدم خوب قصه های من!!

دلتنگت شده ام، حجمش را میخواهی؟؟؟

خدا را تصور کن…

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net كلیك كنید

 

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری چهارم www.pichak.net كلیك كنید

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net كلیك كنید

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری چهارم www.pichak.net كلیك كنید

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net كلیك كنید

 

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری چهارم www.pichak.net كلیك كنید

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net كلیك كنید

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری چهارم www.pichak.net كلیك كنید

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net كلیك كنید

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری چهارم www.pichak.net كلیك كنید

 

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net كلیك كنیدتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری چهارم www.pichak.net كلیك كنید

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net كلیك كنید

 

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری چهارم www.pichak.net كلیك كنید

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net كلیك كنید

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری چهارم www.pichak.net كلیك كنید


برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 8 دی 1391برچسب:EBLIS_NIGHTE,| 15:7 |MATIN| |

 
 

الهی…

الهی…

نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم

نه تو آنی که گدارا ننوازی به نگاهی

در اگر باز نگردد، نروم باز به جایی

پشت دیوار نشستم چو گدا بر سر راهی

کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی

باز کن در که به غیر از این خانه مرا نیست.

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net كلیك كنید


برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 8 دی 1391برچسب:EBLIS_NIGHTE,| 15:7 |MATIN| |

 
 


 


 

دلم از تاریکی ها خسته شده...... همه ی درها به روم بسته شده.....

جغد بارون خورده ای تو کوچه فریاد می زنه

زیر دیوار بلندی یه نفر جون می کنه

کی می دونه تو دل تاریک شب چی می گذره؟؟؟؟؟؟؟

پای برده های شب اسیر زنجیر غمه

دلم از تاریکی ها خسته شده.......

همه ی درها به روم بسته شده....

من اسیر سایه های شب شدم

شب اسیر تور سرد آسمون

پا به پای سایه ها باید برم

همه شب به شهر تاریک جنون

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net كلیك كنید

چراغ ستاره ی من رو به خاموشی می ره

بین مرگ و زندگی اسیر شدم باز دوباره

تاریکی با پنجه های سردش از راه می رسه

توی خاک سرد قلبم بذر کینه می کاره

مرغ شومی پشت دیوار دلم خودشو این ور و اون ور می زنه

تو رگ های خسته ی سرد تنم

ترس مردن داره پرپر می زنه

دلم از تاریکی ها خسته شده......

همه ی درها به روم بسته شده.....




برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 8 دی 1391برچسب:EBLIS_NIGHTE,| 15:5 |MATIN| |

 
 
جنیفر لوپز,بیوگرافی جنیفر لوپز,عکسهای جنیفر لوپز

جنیفر لوپز متولد و بزرگ شده محله کَسل هیل در همسایگی برونکس واقع در نیویورک است. مادر جنیفر لوپز مربی مهدکودک و پدرش متخصص رایانه هر دو پورتوریکویی تبار و کاتولیک مذهب، زاده شهر پونسی در جنوب پورتوریکو می‌باشند.

 

جنیفر لوپز تاکنون روابط نسبتا گرمی با شان کامز، کریس جود، بن افلک و مارک آنتونی داشته است.زندگی مشترک جنیفر لوپز با مارک آنتونی ۷ سال طول کشیدو آنها صاحب یک دختر و یک پسر شدند.اما زندگی مشترک آنها زیاد دوام نداشت و سرانجام در ۱۵ جولای ۲۰۱۱ بعد از ۷سال زندگی مشترک، جنیفر و مارک آنتونی از هم جدا شدند.

 

پس از جدایی جنیفر لوپز از همسرش مارک آنتونی، حاشیه های زیادی درمورد جنیفر لوپز بوجود آمد. ابتدا ارتباط با برادلی کوپر که هردوی آنها معتقد بودند رابطه آنها فقط یک ارتباط کاری است و نه بیشتر.اما حالا یک پسر جوان در زندگی جنیفر لوپز حضور دارد.کاسپر اسمارت پسر ۲۴ساله ایست که به عنوان یک رقاص در موزیک ویدیوهای زیادی حضور داشته و سابقه همکاری با خود جنیفر لوپز و بیانسه را نیز دارد.


رابطه جنیفر لوپز و کاسپر خیلی زود لو رفت و همه از ارتباط آنها مطلع شدند. یکی از دوستان جنیفر لوپز اعلام کرده است که جنیفر لوپز و کاسپر از این ارتباط خوشحال و راضی هستند و کاملا عاشق یکدگیر شده اند.کاسپر حس خوبی نسبت به دوقلوهای جنیفر دارد و مانند یک پدر با انها رفتار می کند!کاسپر ۲۴و جنیفر ۴۲سال سن دارد!جنیفر لوپزجنیفر لوپز,بیوگرافی جنیفر لوپز,عکسهای جنیفر لوپز

جنیفر لوپز

جنیفر لوپز,بیوگرافی جنیفر لوپز,عکسهای جنیفر لوپز

جنیفر لوپز,بیوگرافی جنیفر لوپز,عکسهای جنیفر لوپز

جنیفر لوپز


برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 8 دی 1391برچسب:EBLIS_NIGHTE,| 15:4 |MATIN| |

 

وقتی به دنیا اومدی، تو تنها كسی بودی كه گریه میكردی و بقیه می خندیدن. سعی كن یه جوری زندگی كنی كه وقتی رفتی، تنها تو بخندی و بقیه گریه كنن.

-------------------------------------------------------------------------------

دوستی یه حادثه و جدایی قانون است. بیا حادثه آفرین و قانون شکن باشیم

--------------------------------------------------------------------------------

نگو بار گران بودیمو رفتیم. نگو نامهربون بودیمو رفتیم. آخه اینها دلیل محکمی نیست. بگو با دیگران بودیم و رفتیم.

--------------------------------------------------------------------------------

زندگی 2 چیز به من آموخت: آرزوی مرگ و مرگ آرزو

--------------------------------------------------------------------------------

برای هزارمین بار پرسید: تاحالا شده من دلت رو بشکنم؟ منم برای هزارمین بار به دروغ گوفتم: نه. هیچ وقت… تا مبدا دلش بشکنه

--------------------------------------------------------------------------------

خداوند به سه طریق به دعاها جواب می دهد: او می گوید آری و آنچه می خواهی به تو می دهد. او میگوید نه و چیز بهتری به تو می دهد. او می گوید صبر كن و بهترین را به تو می دهد

--------------------------------------------------------------------------------

تا حالا کفشاتو نگاه کردی ؟؟ دو تا عاشق.دوهمراه که بی هم می میرن.با هم خاکی میشن,بدونه هم زیره بارون نمیرن, کاش آدما هم یه کم از کفشاشون یاد بگیرن

--------------------------------------------------------------------------------

دوست داشتن کسانی که دوستمان می‌دارند کار بزرگی نیست، مهم آن است آنهایی را که ما را دوست ندارند، دوست بداریم


برچسب‌ها: <-TagName->
CoηTiηue
جمعه 8 دی 1391برچسب:EBLIS_NIGHTE,| 14:59 |MATIN| |

 
 
خیانت واژه ی تلخی ست ، حقیقتی زهرآگین ،
فرود دشنه، پی در پی ، بر پیکره ی دوستت دارمها ،
هرگز تبرئه ای نیست
آنکه را که را چنین به کشتن قلب آهنگین عشق برخاست و دلی را که پژمرد …

.

با عشق به من به من خیانت کردی
دل دادم و تو رد امانت کردی
رفتی و چه آسوده ز من دل کندی
هر دو قلمت خورد اگر برگردی !! …

.

کسی که رنگ پریدگی خزان را ادراک کرده باشد به نیرنگ گل های رنگ رنگ دل نخواهد بست
به خیانتکاری چون تو دیگر هرگز اعتماد نخواهم کرد

.

هر که را دیدم خیانت کرد و رفت
هر که با من بود یار من نبود
هر که آمد بر دلم زخمی گذاشت
خود ندانستم از این غمها چه سود

 

 

برای دیدن همه اس ام  اس ها ب ادامه مطلب بروید,,,,,,


برچسب‌ها: <-TagName->
CoηTiηue
جمعه 8 دی 1391برچسب:ادامه مطلب,| 14:47 |MATIN| |

 
 
تو چشای سیاهش زل زد همون چشمایی که وقتی ۱۶سال بیشتر نداشت

باعث شد تا پسرک عاشق شود و با تهدید و داد و هوارو عربده بالاخره کاری کرد که باهم دوست شدن

دخترک نگاهی به ساعتش کرد و میون حرفای پسرک پرید و گفت:

من دیرم شده زودی باید برم خونه...

همیشه همین جور بوده هر وقت دخترک پسرک را میدید زود باید بر میگشت...

پسرک معطل نکرد و کادویی که برای دخترک خریده بود رو با کلی اشتیاق به دخترک داد

دخترک بی تفاوت بسته را گرفت و تشکری خشک و خالی کرد...

حتی کنجکاویی نکرد داخل بسته رو ببیند پسرک خواست سر سخن روباز کند که دخترک گفت :

وای دیرم شد..من دیگه برم خداحافظ...

خداحافظی کردند و پسرک در سوک لحظه جدایی ماتم گرفت و رفتن معشوق را نظاره کرد ....

دخترک هراسان و دل نگران بود...

در راه نیم نگاهی به بسته انداخت ...یه خرس عروسکی خوشگل بود..

هوا دیگه داشت کم کم سرد میشد

وسرعت ماشین هاییکه رد میشدند ترس دخترک رو از دیر رسیدن بیشتر میکرد
پسره مثل همیشه ۵ دقیقه تاخیر داشت

اما بازم مثل همیشه ریلکس بود...دخترک سلام کرد و پسر پاسخ گفت
دخترک بی درنگ بسته را به پسر داد و نگاه پر شوقش را به نگاه پسر دوخت.

پسر نیم نگاهی به بسته انداخت و گفت: مرسی...

بسته را باز کرد و ناگاه چشمش به نامه ای افتاد که عاشق خوش خیال دخترک برای او نوشته بود...

لبخندی زد و به روی خود نیاورد...

چند دقیقه ای را با هم سپری کردن

و باز مثل همیشه خداحافظی و نگاه ملتمس عاشقی که از لحظه ی وداع بیزار است..

این بار دخترک عاشق بود و پسره معشوق او..

معشوقی که شاید جسم اون سر قرار با 5 دقیقه تاخیر حاضر شده بود ،

اما دلش از لحظه اول جای دیگه ای بود ........

کمی آن طرف تر صدای جیغ لاستیکی دخترک و پسر را متوجه نقطه ای در آن طرف کرد..

پسرکی در زیر چرخ های ماشین جان می داد
و آخرین نگاهش دوخته شده به معشوقه ای بود که به او خیانت کرده بود
 

 
 

 

برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 8 دی 1398برچسب:MATIN,,,,,,,| 12:7 |MATIN| |

X-themes